روزی تو پیدا میشوی،وقتی که شاعر میشوم...
من درخیابانهای گیج،روزی مسافر میشوم...
حس میکنم درچشم تو هرشب دلم گم میشود...
امادوباره عاشقی را بنده منکر میشوم...!
در کوچه های چشم تو من عشق را گم میکنم...
دنبال عشقم میروم،مرغ مهاجر میشوم...
حوای مصرع های من دارد هوای آدمت...
با گندم موهای تو،من باز کافر میشوم...!
در طرح لبهای تو من،یک شعر خاموشم ولی..
من عاشق چشمان تو در بیت آخر میشوم...
این خط و این هم یک نشان،وقتی تو پیدامیشوی...
من بهترین گوینده ی شعر معاصر میشوم
نظرات شما عزیزان: