دیروز را در آرزوی پیدا کردنت
امروز را در این اندیشه
که چگونه می شود که تو برای من باشی !
و
فردا را
در این وحشت
که باید تو را در قالب هدیه ای زندگی بخش
به دست تقدیر بسپارم
می گذرانم . . .
چه کسی خواهد دانست
که عمق این درد در وجودم تا کجاست ؟
وچه کسی با من اشک خواهد ریخت ؟
برای عشقی که دیر رسید
و زود رهسپار خواهد شد !
باز من می مانم و
حسرت داشتن تو..
نظرات شما عزیزان: